ديشب خواب ديدم همراه با ظاهرا خانواده در استخري شنا ميكرديم. زمان شب هنگام بود و ميخواستند آنجا را ببندند و ما كه داخل استخر بوديم طول استخر را گذرانديم و از چندساختمان گذشتيم تا از قسمتي كه مثلا براي خروج بود خارج شويم من منتظر بقيه بودم ماشين ديگري كه نورش در چشمان من خورد از جلوي من به سمتي ديگر پيچيد راننده اش فردي بود سيبيلو. ضمنا هيچكدام از همراهانم را نميديدم فقط آنها را حس ميكردم.
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34
پزيشب خواب ديدم درمسجدي هستم وشهيدمطهري درحال سخنراني است(متاسفانه ازصحبتهاچيزي يادم نمانده است)شايدبعدازصحبت ايشان يادرخلال صحبتهابودكه عده اي رادورخودجمع كرده بودم وميگفتم الان چه سالي است؟يكي گفت سال82خلاصه هركسي چيزي ميگفت.من گفتم نميشوديا57است ويا58(ودردلم ميگفتم چون ايشان درسال58شهيدشده است پس چطورالان سال82 است؟!)
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 150 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34
ديشب خواب ديدم من و يكي از دوستانم (آقاي ر) در حال آماده شدن براي اعزام به كشوري مثل لبنان هستيم . كارهاي ما را مهران مديري انجام ميداد . فردي ارتباطاتي داشت تو گويي جاسوس اسرائيل است!
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 160 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34
خواب ديشب: صحنه ي جنگ شهري. مادو نفر بوديم داشتيم استراحت ميكرديم جزو گروه ميرزا بوديم كه جيم زده بوديم. يه دفعه ميرزا و گروه حدودا 10 نفريش رسيدند كه از دست گروهي ديگر فرار ميكردند. ميرزا به من گفت پس كجائيد؟ و من اسلحه بدست به او پيوستم درحاليكه اسلحه برنو در دست داشتم.
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34
خواب ديدم سوره حمد ميخوانم ظاهرا در حال نماز بودم ، ناگهان متوجه شدم دارم به هوا ميروم همانند آنچه در فيلمها ميبينيم كه روح از بدن خارج ميشود.
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 141 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34
ديشب خواب عجيبي ديدم كه تاحالا مثلش را نديده بودم.درمكاني بودم پرازگوساله هاي جورواجور.گويي دردلم گذشت كه اينها بچه هاي كدام گاوي هستند. ديوار به ديوار درفضايي بزرگ گاوي بزگ ديدم حدودا به ارتفاع 4متر بسيار بزرگ تقريبادوبرابريك گاو بزرگ بود.
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34
چندشب پيش خواب ديدم بر فراز تپه اي هستم درون كانكس يا چيزي شبيه آن. شب بود و من ظاهرا پست و مقامي داشتم. ظاهرا مانوري در كار بود. بيرون آمدم در حاليكه خواب آلود بودم و كمي سردم بود و ظاهرا لباس راحتي خانه به تن داشتم. به دور و بر نگاهي كردم. چند گروه سعي داشتند با نور تصاويري را در فضا منعكس كنند. از نور آنها تپه ها نوراني شده بود. برگشتم داخل كانكس.
برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 16:34